جدول جو
جدول جو

معنی گله گزار - جستجوی لغت در جدول جو

گله گزار
آنکه از کسی یا چیزی گله کند
تصویری از گله گزار
تصویر گله گزار
فرهنگ فارسی عمید
گله گزار
آنکه از کسی یا چیزی شکایت کند
تصویری از گله گزار
تصویر گله گزار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گله گزاری
تصویر گله گزاری
شکایت گله: خورشید در گله گزاریهایش باز شده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله گزاری
تصویر گله گزاری
((گِ لِ. گُ))
شکایت کردن، شکوه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گله گزاردن
تصویر گله گزاردن
شکایت کردن گله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گدار
تصویر گاه گدار
بندرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گدار
تصویر گاه گدار
((گُ))
بندرت، بعضی اوقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه گدار
تصویر گاه گدار
بعضی اوقات، به ندرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گله دار
تصویر گله دار
صاحب گله، کسی که گلۀ گوسفند دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمینی که در آن غله بسیار کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمین بسیار کشت شده
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی پر گره، پر از گره، زلف در هم پیچیده: مشاطه زد بگره زار طره ات ناخن عجب که عقده دل وا شود باسانی. (ملاطغرا)
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که مردم هرزه چانه و بیهوده گودر آنجا گرد آیند: حرفی که دگر نامزد مجلس شاه است افسانه آیند و روند گله گاه است. (شفائی)
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب گله (گوسفندو غیره) آنکه گله رانگهبانی کند و پرورش دهد: گروهی از گله داران در میان رود غزنین فرود آمده و گاوان بدانجا بداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله دار
تصویر گله دار
((گَ لَّ یا لُِ))
دارنده گله (گاو و گوسفند و غیره)، آن که گله را نگهبانی کند و پرورش دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گله گزاری کردن
تصویر گله گزاری کردن
شکایت کردن گله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله گزارنده
تصویر گله گزارنده
آنکه از کسی یا چیزی گله کند شاکی
فرهنگ لغت هوشیار